شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
وقـتی رسـد زمیـکـده بار طـعـام ما کم مانده عـطربـاده بگـیرد کـلام ما
عکس تودرپیالۀ ما نقش بسته است ساقی نگـیرخـرده به شُـرب مدام ما
از دست تو رسید شراب طهـورمان باقیست جای دست تو برروی جام ما جز توکسی به حاجت ما اعتنا نکرد جـز توکـسی نـداد جـواب سـلام مـا
مست تـوأیـم در هـمۀ طـول زنـدگی هستی توحُسن مطلع و حُسن ختام ما پیـداست رد پـای تو حتی میان شعر نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما سامان دهد مگر قـلم خـواجه باز هم بر شعر نـوسـروده، ولی نـاتـمـام ما "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بـر جـریـدۀ عالم دوام ما" این شعرها به اذن خدا حرف میزنند
آری هـنوزقـافـیـههـا حرف میزنند
سـرداب سامـرای تو بیتالحـرام ما هربوسه بر ضریح توشد استلام ما
ما نذرکـردهایم که قـربـانیاتشویم آقا بگـو که سـر بـبـرنـد ازکدام ما؟
یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم شیری که خوردهایم ز مادر،حرام ما مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد این عشق را سند زده زهرا به نام ما جزخـانۀ کـریم که جـایی نـداشـتـیـم پُرشد همیشه خانهات از ازدحـام ما
ازبرکت نگاه توما رزق میخوریم ذکر حسن حسن نـمک هر طعـام ما در خاک کوی تو اثر از کامیابی استاز تربتت به کام و، دو عالم به کام ما بد دردی است هجر حرم؛مرهمی بده در دست توست نسخهای ازالتیام ما
وقت طواف مرقد ششگوشهاترسد یکـبـاره عـطرکـربـبـلا برمـشام ما
اقـبالمـان بـلـند،که هـستـیم خـادمت حسرت برند حور وملک برمقام ما ازحرمت توروزجزاحفظمیشود در پیـش دیـدگـان هـمـه احـتـرام مـا
از حب قـیـمتـیِ تو قـیـمت گـرفتهایم
بانـوکـری توهمه عـزت گـرفـتهایم
ای حجـت مـلائکه مـولای جـبـرئیل آئـیــنـۀ نـمـونـه ومـولــود بـیبـدیـل
گهواره احتیاج نداری چراکه هست هر لحـظه بالش سر تو بال جـبرئیل حاجت به دست آمده ازشوق بستهاند حور و فرشته بر پر قنداقهات دخیل
دلـبـسـتـۀ نـگـاهـت اهــالـیآسـمــان برخلقت زمین وزمان بودهای دلیل
کـوثـرنـشـانی وهـمـۀ عـمـرتـشـنـۀ یک بوسه برقدوم تو لبهای سلسبیل لبخند عـاشـقـانـۀ دنـیـا!نـهـفـته است صدها رمان تازه در آن خندۀ طویل
جز تو کسی که لایق نام حـسن نبود چشمت جمیل،خال جمیل،ابرویت جمیل پیغـمبران به دیدن توصف کشیدهاند یحیی و هود،یوسف و نوح،آدم و خلیل درقـدمت نجـابت توشـک نمیکـنیم هستی شبیه مادر خود فاطمه،اصیل
تنها نصیب توستکهقـائم بپـروری دیگرپدرسـراغ نداریم ازاین قـبیل
عیدی بده به اینهمه دلهای غمزده
آقای خوب من!خبرازمهدیات بده